سحرگاهان
جمعه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۲، ۰۶:۳۲ ب.ظ
سحرگاهان
سحرگاهان که مردم خفته بودند***برای تو چنین شعری سرودم
تو بیدرای نشاید خواب بودن***تو هوشیاری چرا بی هوش باشم
تو حَی چرا من مرده باشم*** تو جان دادی که من هم زنده باشم
به عشقت دلخوش و خشنود هستم***از آن جامی که دادی مست باشم
خدا، هستی تو جان و فکر و ذکرم***تو ای اندیشه های بکر بکرم
در انعام تو غرق است وجودم***خوشم که مورد لطف تو هستم
در آن وقتی که دیدم چشم مستت***شدم عاشق و پیمان با تو بستم
جوانی و کنون که پیر هستم***مثال تو دگر یاری نجستم
به کوی تو سراسر شادمانی است***فقط آنجا حقاً زندگانی است
سراسر سفره تو رایگانیست***مثال برف و باریدن آسمانیست
روزگار پیر باشد سراسر شادمانی***که با عشق خدا کرد زندگانی
۹۲/۱۱/۱۸