پیام پیر

شعر و ادب پارسی

پیام پیر

شعر و ادب پارسی

این مجموعه در طول سالیان زندگی به بهانه شرایط زمانه سروده شده است.

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب


زحمتکشان

ای بسا مردم که چون حیوان خوش اند***در چراگاهی به آبی سر خوش اند

فکر همنوعان نباشند و دگر*** که به مسلخ دسته دسته می کشند

گر رسید نوبت که آنها را کشند***از نهاد خویش آهی می کشند

فکر کنند تقدیر باشد این چنین***که ضعیفان این همه زحمت کشند

خوشا حال آنان که ندانند هنوز***از دست کی و از کجا رنج می کشند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۲ ، ۱۸:۵۹
سیدعبداله موسوی‌مدنی

با تو بودن

با تو بودن کمال زندگی است***با تو بودن انتهای عاشقی است

با تو بودن بی خبر از درد و رنج***با تو بودن مالک دنیای گنج

با تو بودن چشم بسته دل شدن***از هوس بگذشته و عاقل شدن

با تو غرق در دریای اندیشه شدن***با تو ناجی بر ساحل آرام شدن

با تو بودن بریدن باشد ز شرک***پاک از آلودگی گشتن و چرک

با تو خفتن و با هم برخواستن***نور خورشیدت به دل انداختن

با تو دم فرو بردن و آوردن برون***با تو کام زندگی گردد فزون

با تو من نیستم محتاج کس***با تو راضی، شاکرم بر آنچه هس

با تو کی خم شوم بر شاه و وزیر***گر شوم بر تو شوم ای بی نظیر

با تو هستم عاشق زیبائیت***این همه گلها دهند آگاهیت

با تو بودن و دل دادن به تو*** مست مست گردیده ات از جام تو

با تو رفتن به معراج کمال***  سر و تکریم صفات حق تعال

با تو بودن اوج شادی لذت است***بی تو معنائی نخواهد داشت تمامی ذلت است

آیه هایت دیدم مفتون شدم***گرد تو چون اختران گردون شدم

با تو عمری سپری کردم و پیر شدم***با تو از قافله شرک و ریا دور شدم

پیر هرگز بی تو نتوانست بزیست***تو مرا بنده بدانی عالیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۲ ، ۱۸:۱۹
سیدعبداله موسوی‌مدنی

اصول و فروع

اصل را ول کرده اند و فرع را چسبیده اند***در فروعات بس سخن ها گفته اند

هر کدام از ادیان فرعی داشتند***یا موافق یا که فرقی داشتند

رنگ رنگ بودند و یا بی آب و رنگ***دشمنی کردند یا بودند به جنگ

اختلافات بر سر هیچ بود و پوچ***قتل و آزار و خطر درگیرِ هیچ

با فروعات، افسانه ی بغرنج خویش***قرن ها بودند سوار مکر خویش

آنقدر گفتند و نوشتند کتاب***در عزا کردند سینه مردم کباب

غرق اندوه و ماتم کردند خلق***تا که بدنام نمودند آئین شرق

بسی کمرنگ کردند رنگ پررنگ خدا***گویا توحید را از دین نمودند جدا

در فروعات تأکید می کردند ولی***در عمل بودند ز خوبی منزوی

گر توحید و قیامت بود اصل***یک بگردیدند از فطرت و اصل

رو به ریسمان الهی چنگ زن***در حضور او ز غیرش دم مزن

جهان را نیست راهی بهتر ای پیر***فروعات فرعیند تو اصل را گیر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۲ ، ۱۸:۱۱
سیدعبداله موسوی‌مدنی

خدا شناسی

جای تو و محضر تو ایمناست***ذکر تو و یاد تو دین من است

کی بتواند که عبادت کند***     طاعت تو قدر مقامت کند

ما نتوانیم که شناسیم خویش***تا چه رسد لایتناهی و بیش

ما به تولای تو ایم استوار***قطره به دریا بکند افتخار

درد شناسی و درمان می کنی***هر چه صلاح است همان می کنی

شیفتگان دل ز تو افروخته***   دل به تو و جان به تو بفروخته

مرد خردمند در اندیشه دید***  مست تو، توحید ز بلبل شنید

باغبان صورت زیبایت از گل بچید***غواص روی تو را در ته دریا بدید

همه جا چهره زیبایت عیان است***آیات تو بر هر چه عیان است بیان است

آنکه به دنیا دل بسته است***لذت دیدار تو را بسته است

هر که گرفت جام ز تو مست شد***نیست اگر بود از آن هست شد

بنده کوچک (عبداله) توست***از ته دل عاشق رخسار توست

تا به جهان هست به فرمان توست***شعر بهانه است غرض یاد توست

عشق تو پیر را جوان می کند*** تن ناتوان را پرتوان می کند

مستی ما ز باده‌ی عشق ماست***عشق ما تقلید نیست فهم ماست

فهم من و عشق من از لطف توست***پیر ندانست چه گفت، مست توست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۲ ، ۱۲:۳۸
سیدعبداله موسوی‌مدنی

عقل

تو همان روزنه ای که ازآن دنیا را تماشا می کنم***یا همان قطره ی آبی که خود را وصل دریامی کنم

تو همان قبله رویای نمازی که من***در حضورت راز دلم وا می کنم

تو همان آب زلال چشمه ای*** که پس از شستن چشم دیده را وا میکنم

تو همان نور و ضیاء و گرمی***شب تاریک به امید تو فردا می کنم

پیر گفتا دل زنده دلان زنده توست***در شراب و شعر هم دست تو پیدا میکنم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۲ ، ۰۶:۳۶
سیدعبداله موسوی‌مدنی