عقل
تو همان روزنه ای که ازآن دنیا را تماشا می کنم***یا همان قطره ی آبی که خود را وصل دریامی کنم
تو همان قبله رویای نمازی که من***در حضورت راز دلم وا می کنم
تو همان آب زلال چشمه ای*** که پس از شستن چشم دیده را وا میکنم
تو همان نور و ضیاء و گرمی***شب تاریک به امید تو فردا می کنم
پیر گفتا دل زنده دلان زنده توست***در شراب و شعر هم دست تو پیدا میکنم